جهان شب بود و ... / شعری از جلیل آهنگرنژاد
✅♦️جهان شب بود و ...
شعری از جلیل آهنگرنژاد
جهان شب بود و کوهستان به شیطان اقتدا میکرد
و عفریتِ سیاهِ مرگ در هر حُجره جا میکرد
زمان در چنگ کژدمهای شوم آهنگ جان می داد
پلیدی پادشاهی بر زمین را ادعا میکرد
فلک با خنجری خونین سرِ آتشنژادان را
به جرم بی گنه بودن ز تن هاشان جدا میکرد
و ابر، این تیرهی پردرد بغض آلود، هر ساعت
پلنگیناژدهایش را به بام ِدِه رها میکرد
چنان بازار مکر و خودنمایی گرم میگردید،
که حتی کاشیِ بیجانِ مسجد هم ریا میکرد
تمام جادهها زخمی، تمام کوچهها بنبست
صدای طبل ابلیس آهِمان را نارسا میکرد
کسی از کنج این گردون تاریک ستم آلود
تمام زخمهای کهنه را یکباره وا میکرد
و این ناروزگار آبستنِ طوفانِ تلخی بود
که عمر جاودانی را نصیب هر عزا میکرد
تگرگ سنگ میبارید و سیل خون به دشت افتاد
فلک اما بقای عمر شیطان را دعا میکرد
??گیلانغرب - اسفند 77
از کتاب «طعم روزهای نیامده»